دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(231)
ويژه عاشورا
من عاشورا را مكتبي براي باليدن ديدم ،نه شبي براي ناليدن،
كربلا را آموزه اي براي مكتب ديدم ، نه موزه اي براي مذهب؛
ذكر آن حماسه را نگاهي براي نگريستن ديدم، نه آهي براي گريستن؛
و آيين هاي سوگواري را نماد انگيزش شعور ديدم،نه جوشش شور.
من در كربلا سوز عطشي را ديدم كه همه زمين هاي كوير را سيراب ، و همه زمان هاي فقير را غرقاب كرد.
من در شامگاه عاشورا خروش سرخ خون را ديدم كه كه از پنجره سپيد مهتاب گذشت و پشت سياه شب سياه را درهم شكست و حقيقت سبز پيروزي خون بر شمشير،حلقوم بر تير، و حنجر بر خنجر را جاودانه كرد.
من در كنار خونين فرات تابش سيمين مهتاب را ديدم كه خواب طلايي ماهيان را نقره باران مي كرد و مي كوشيد تا جگر سوخته فرات را در اندوه جگرسوختگان عطشناك التيام بخشد.
من سيماي سرخ و فرياد سبز شهيدان نينوا را ديدم و شنيدم كه آيه « اني اعلم مالا تعلمون » را براي عرشيان تنفسير مي كرد و جانبازي جوانمردان كربلا ، حقيقت « فتبارك الله احسن الخالقين » را براي فرشيان تعبير مي نمود.
من در شامگاه عاشورا ،نمايشگاه عظيم كربلا را ديدم كه همه عظمت عشق،عزت،دلدادگي،حريت ، حميت و آزادگي را بر صفحه صفحه صحيفه هستي ترسيم مي كرد و عطر عصاره اين خون جوشان را سرمايه سرخي هر فلق و زيبايي هر شفق قرار مي داد.
شفيعي مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.